با تعدادي از دوستان به سفر آمده‌ايم تا حال و هواي شهرهاي ايران را در دهه‌ي محرم از نزديک ببينيم. شبِ عاشورا به کرمان مي‌رسيم. صبح روز عاشورا، هتلي که در آن اقامت داريم، آبگوشت بزباش نذري مي‌دهد، ما نيز سهمي از نذر مي‌گيريم و راه مي‌افتيم. مقصد روستاي سنگي ميمند شهربابک است. وقتي مي‌رسيم، جمعيت زيادي حاضرند. معلوم مي‌شود هم کساني که اهل ميمند هستند اما در حال حاضر در جاي ديگري مثل کرمان و شهربابک زندگي مي‌کنند، اين روزها خود را به ميمند مي‌رسانند تا در مراسم عزاداري شرکت کنند و هم مردمي از جاهاي دور و نزديک براي ديدن، آمده‌اند.مراسم در ميدان ده برگزار مي‌شود. هر جاي مسطحي که ممکن بوده، فرش پهن کرده‌اند تا مردم بنشينند. روي يکي روحاني و ريش‌سفيدها نشسته‌اند. روي فرش ديگري زنان نشسته‌اند. بعضي از کوچه‌هاي سنگي بالا مي‌روند تا با عکس‌هايشان مراسم را ثبت کنند. در گوشه و کنار افرادي مشغول کار هستند؛ چون امروز ـ روز عاشورا ـ همه‌ي مردم با هم غذا مي‌خورند؛ به اين ترتيب که هرخانواده به اندازه‌اي که در توان دارد پول مي‌گذارد و غذا (نخودپلو شامل: سيب‌زميني، نخودسبز، گوشت و برنج) يک‌جا تهيه مي‌شود. در گوشه‌ي ديگري طشتي پر از دوغ هست که روي آن از پونه‌ سبز شده. جايي نيز چاي دم مي‌شود و مرتب بين مردم توزيع مي‌شود. اما مراسم اصلي که مردم ساير شهرها را نيز به ميمند مي‌کشاند «جوش» نام دارد. بدين ترتيب که مردان دست چپ را به کمر نفر بعد مي‌اندازند و در حالي که با ريتم سه پا به عقب و يا به جلو حرکت مي‌کنند، با دست راست سينه مي‌زنند.